آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

بازی بازی تند تند بازی! 2 و 3

  اینم دومین بازی من و پسرک با عنوان بازی بازی تند تند بازی! بازی با حبوبات ((چهارشنبه/14/شهریور)) عزیز مادر،خیلی وقت بود دلم میخواست حبوبات و بدم دستت ولی از ترس اینکه یه وقت نذاری تو دهنت و نپرته تو حلقت اینکارو نکردم تا امروز که دلم و زدم به دریا و از هر کدوم یکم ریختم تو بشقاب و آوردم و گذاشتم باهاشون بازی کنی بفرمایید ادامه مطلب... امتحان نخود:یک دونه گذاشتی تو دهنت .دیدی سفته خوشت نیومد پرتش کردی بیرون امتحان لوبیا:این یکی برات نرم تر بود. جویدی ! ولی بازم نتونستی به مراد دلت برسی و اینم سفت بود بنابر این از تو دهنت در آوردیش(البته با تذکر من) امتحان عدس:باهوشم،ایندفعه اول با ...
14 شهريور 1392

یاد آوری خاطرات

  یادش بخیر! ..........  اون دوران که ،کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد اون دوران که ، کیک می خریدیم 15 زار. کاغذ زیرش رو هم می جویدم! یادش بخیر ، آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن! یادش بخیر ، موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میزاشتیم رو میز که تقلب نکنیم. یاد:؛جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه ج...
14 شهريور 1392

بازی1

پسر قشنگم،نابغه کوچک من.خیلی دلم میخواست بازی هایی که با هم انجام میدیم و برات به یادگار بنویسم بالاخره این تصمیم و عملی کردم و از این به بعد بازی هایی که با شما انجام میدم با موضوع بازی بازی تند تند بازی در وبلاگت قرار میدم. (نکته ای که باید اینجا بیان کنم که من معمولاً در بازیهای آرتین دخالت نمیکنم و فقط اسباب و وسایل بازی و میدم دستش و خودش ادامه کارو انجام میده) اینم اولین بازی من و پسرک با عنوان بازی بازی تند تند بازی ، آردبازی ! وسایل مورد نیاز: یک سینی بزرگ،مقداری  آرد ،‌لیوان ، قاشق در سایزهای مختلف،الک و آب و از همه مهمتر پسرک کنجکاو آرتین که اولین بار بود آرد دیده بود اول تستش کرد و بعد تقریباً ...
13 شهريور 1392

شعرهای ما....

  شعر نهنگ و دریا  دریاچه آبی رنگه         توش ماهی و نهنگه ماهی رو موج می شینه نهنگ اونو می بینه می گه نهنگ پرزور یه وقت نری راه دور شب که بشه، جای شام می خورمت هام و هام ماهیه از روموجا می پره توی دریا شناکنون می ره به یک جای دور جا می مونه نهنگ چاق و مغرور   شعر  آفتاب مهتاب:   آفتاب، مهتاب، چه رنگه؟، چقدر هر دو قشنگه!   یکی روشنی روز، یکی نور شب افروز   یکی طلای زرده، یکی نقره سرده   یکی پرتو خورشید، به روی خاک پاشید   ...
11 شهريور 1392

دندون13

چند شبی بود که آرتین شب ها بی دلیل بیدار می شد. بیدار شدنی همراه با گریه  و کلافه بود. بعضی وقت ها جیغ می کشید!   نه شیر می خورد و نه بغل و نه هیچ چیز دیگری... انگار واقعا همان بود که دکترش گفته بود: لثه هایش تیر می کشیدند! اما بالاخره دندونی که کلی اذیتت کرد خودشو امروز نشون داد(نیش بالا سمت راست) خدارو شکر این دن دون هم در اومد و امیدوارم دیگه از بیدار شدن نصف شب با گریه خبری نباشه، کاشکی یه چوب جادیی داشتم .کاری میکردم زودتر دندونات در بیان و راحت بشی اما حیف که فقط باید صبر کرد. پسرم دندون مبار ک   یک تجربه: 1- دیروز(9/شهریور)برا...
10 شهريور 1392

پارک جمشیدیه

پارک جمشیدیه: بوستان جمشیدیه یا پارک سنگی جمشیدیه از زیباترین و دیدنی‌ترین بوستان‌های تهران است و با مساحتی حدود ۱۰ هکتار در انتهای خیابان شهید باهنر(نیاوران) واقع شده و از شمال به کوه کلک چال، از جنوب به باغ دولو، از شرق به خیابان جمشیدیه و از غرب به جاده کلک‌چال محدود است. از ویژگی‌های این‌پارک، دریاچه، آبشار مجاور و نیز آبنماهای سنگی است که جلوه‌ای خاص دارند. این پارک در ابتدای مسیر اصلی صعود به پناهگاه کلک چال قرار دارد. پارک جمشیدیه دارای چهار در ورودی است که ارتفاع در ورودی اول از سطح دریا ۱۸۲۰ متر و بالاتر از آن ۲۱۰۰ متر است. بر پایهٔ نظرسنجی انجام شده مرکز تحقیقات و مطالعات رسانه‌ای...
9 شهريور 1392

برای تو.....

پسرم،مرد فرداهایی نه چندان دور به چشمهای زیبایت مینگرم،چه با صفا به عمق چشم هایم خیره شدی ای،چقدر دوست دارم این چشم های کنجکاو را  که نوید بخش آینده ای روشن است.   پسرک خوش آتیه ام ... چشم های زیبایت را میستایم زیرا در پی کاویدن ندانسته هاست و بر دست های کوچکت بوسه میزنم، زیرا میدانم و یقین دارم پسر نابغه من که این دستها در آینده کارهای بزرگی خواهد .    ادامه مطلب یادت نره   کلمات جدیدی که یاد گرفتی و میگی اینها هستند اسم خودت و بهتر تلفظ میکنی و میگی اَتین اسپ =اسب(با دیدن اسب زنده اینو گفتی) چشم = چشم سی = سیب(با دیدن سیب میگی سی) دو س...
8 شهريور 1392

یک روز معمولی با آرتین(1)...

پسرم من و بابا افشین: آسمانت را خواهیم ساخت چشمان معصومت را میپرستیم باغ دلِ پر مهرت را می پرورانیم ما به اندازه ی بیکرانگی آسمانها دوستت داریم. عسل من ، بازم گوشه ای از  کارهای روزمرت رو برات بگم عسل خان. آقا پسر خوشگلم،صبح که از خواب پا میشی با لبخند جواب سلام منو میدی و طبق عادت همیشگی که باید ببوسمت تا برای کل روز انرژی داشته باشم بهت میگم :آرتین مامان بوست کنه و شما صورتت و میاری جلو تا ببوسمت .منم از خوشحالی پر درمیارم ،اینم منم بعد از بوسیدنت میریم تو آشپزخونه و با هم صبحانه میخوریم،خداروشکر تو غذا خوردن باهات دیگه مشکلی ندارم و به اندازه خودت میخوری.البته به ص...
6 شهريور 1392

یک روز معمولی با آرتین(3)...

پارک ایرانی:  " پارک ایرانی " که در "ده ونک" قرار داره....به میدان ونک که رسیدید از هرکس بپرسید شما رو راهنمایی میکنه......جای خیلی با صفائیه. ...حتی آلاچیق هم داره...جا برای نشستن و حتی غذا خوردن. ...وسایل بازی برای بچه ها...وسایل ورزشی......سرویس بهداشتی و........ چون دیر تصمیم گرفتیم بریم پارک یه شام سبک برات درست میکنم و با هم میریم پارک تا برسیم دیگه تاریک شده ولی با این وجود پارک زیبایی بود این عکس پارک در روزه و اما آرتین:تا رسیدیم به امارت شروع کرد به آپ آپ کردن و دوست داشت به آب دست بزنه و کلی هم خوشش اومد   اینجا هم داره به من برگ خشکیده درخت و میده محو تماشای ب...
6 شهريور 1392

یک روز معمولی با آرتین(2)...

اول یکم به وسایل مامان دست میرنی یکم کتاب میخونیم(البته تمام کتابهات و باید دونه دونه در بیارم و به انتخاب خودت بخونم) این کتاب پر از عکس بچه هاست و شما عاشقشی مجموعه تدی   ایجا هم بازی این و نندازی (این دفعه با بادکنک )که بادکنک گیر کرد به پاتو افتادی چون میتونی صفحه های کتاب و در بیاری کلی از این کتاب خوشت میآد اومدیم بریم تو آشپزونه یه چیزی بخوریم میون راه یکم ماشین بازی کردی بعد خوردن چندتا مغز بادوم توپ بازی هم کردیم...
6 شهريور 1392